به گروهی از ستارهها که در تجسم انسان شکل و پیکربندی مشخصی را تشکیل داده باشند صورت فلکی یا پیکر آسمانی میگویند.
صورتهای فلکی در فرهنگهای گوناگون حضور داشتهاند و طی گذشت زمان تغییراتی هم در تقسیمبندی، تعداد و نامگذاری آنها صورت گرفتهاست. ادامه مطلب ...
سیاره یک جرم آسمانی است که در حرکتی مداری به دور یک ستاره یا بقایای ستارهای میگردد و دارای شرایط زیر است:
سیاره واژهای کهن است که با تاریخ، علم، افسانهشناسی و دین گره خوردهاست. در آغاز، سیارات در بسیاری از فرهنگها، به عنوان موجودیتهایی خدایی یا فرستادگان خدایان پنداشته میشدند. با پیشرفت دانش علمی، درک انسان از سیارات دگرگون گشت. در سال ۲۰۰۶ اتحادیه بینالمللی اخترشناسی تعریف توافقشدهای برای سیاره اعلام نمود. این تعریف کمی بحثانگیز است زیرا بسیاری از اجسام با جرمی در حد سیاره را بر پایه داشتن یا نداشتن حرکت مداری، شامل نمیشود. اگر چه هشت تا از سیارات که پیش از سال ۱۹۵۰ کشف شدهاند، همچنان در این تعریف جدید نیز سیاره محسوب میشوند، برخی از اجرام آسمانی همچون سرس، پالاس، جونو و پلوتون (نخستین جسم فرا نپتونی کشفشده) که زمانی توسط جامعه علمی به عنوان سیاره شناخته میشدند، دیگر سیاره محسوب نمیشوند.
بطلمیوس گمان میکرد که سیارات در حرکتهایی در فلکهای حامل و تدویر به دور زمین میگردند. اگرچه ایده گردش سیارات به دور خورشید بارها پیشنهاد شدهبود، اما تا قرن هفدهم طول کشید تا این نظریه توسط مشاهدات نجومی تلسکوپی انجامشده توسط گالیلئو گالیله تأیید شود. یوهانس کپلر با بررسی دقیق دادههای مشاهدات، دریافت که مدار سیارات دایرهای نیستند، بلکه بیضوی هستند. با پیشرفت ابزارهای رصد، ستارهشناسان مشاهده نمودند که دیگر سیارات نیز مانند زمین دور محورهای مایلی میچرخند و دارای ویژگیهایی همچون کلاهکهای یخی و فصول مختلف هستند. از زمان برآمدن عصر فضا، مشاهدات نزدیک توسط کاوشگرهای فضایی نشان دادهاست که زمین و سیارات دیگر در ویژگیهایی همچون آتشفشانها، توفندها، زمینساختها و حتی هیدرولوژی، مشترکند.
سیارات عموماً به دو دسته کلی تقسیم میشوند: غولهای گازی پرچگالی و کم چگالی و سیارههای کوچکتر زمینسان سنگی. بنا بر تعاریف اتحادیه بینالمللی اخترشناسی، هشت سیاره در سامانه خورشیدی (منظومه شمسی) وجود دارند. به ترتیب افزایش فاصله از خورشید، چهار سیاره سنگی تیر، ناهید (آناهیتا)، زمین و بهرام قرارگرفتهاند و پس از آنها چهار غول گازی مشتری، کیوان، اورانوس و نپتون قرار گرفتهاند. شش سیاره از این هشت سیاره، یک یا چند قمر طبیعی دارند که به دور آنها میگردند.
بیش از هزار سیاره در اطراف ستارگان (سیارات برونخورشیدی یا برونسیارهها) دیگر در کهکشان راه شیری کشف شدهاند: تا تاریخ اول مه ۲۰۱۴، ۱۷۸۶ سیاره برونخورشیدی در ۱۱۰۶ سامانه سیارهای (که ۴۶۰ تا از آنها سامانههای چند سیارهای هستند) کشف شده که اندازههای آنها از سیاراتی در اندازه زمین تا غولهای گازی بزرگتر از مشتری متغیر است. در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱ تیم تلسکوپ فضایی کپلر، کشف نخستین سیارههای زمینسان (سنگی) برونخورشیدی را گزارش داد، کپلر-۲۰ایو کپلر-۲۰اف که به دور ستاره خورشیدسان کپلر-۲۰ میگردند. مطالعهای در سال ۲۰۱۲، با بررسی ریزهمگرایی گرانشی تخمین زد که به ازای هر ستاره در کهکشان راه شیری تقریباً ۱٫۶ سیاره وجود دارند. گمان میرود که یکی از هر پنج ستاره خورشیدسان[b] ، سیاره زمینسانی[c] در ناحیه قابل سکونت[d] خود دارد
۱) مصالح و شکل و ابعاد ۲) کیفیاتی که ناشی از شکل و صورت و مصالح و ابعاد و تناسبات فضاست و بر ذهن انسان اثر میگذارد. ۳) کیفیات معنوی که با اثر پذیرفتن از جهان بینی و فرهنگ طراح و جامعه، ارزشهایی را به ناظر القا میکند؛ بنابراین یکی از عوامل تعریفکننده فضا نگرشی است که طراح به ماده و جهان هستی دارد. ادراک انسان از فضا با ادراک او از خود و جهان مرتبط است. انسان در مقام استفادهکننده از فضا به میزانی به ادراک حقیقت فضا نزدیک میشود که دستگاه فکری او با دستگاه فکری شخصی که فضا را پدید آوردهاست سنخیت داشته باشد.
فضاهایی که تنها عدهای خاص، حق استفاده از آن فضا را دارند، فضاهای خصوصی نامیده میشوند. فعالیتهایی که در فضای خصوصی رخ میدهد قطعاً با فعالیتهایی که در فضاهای عمومی یا نیمه خصوصی شکل میگیرد، متفاوت است. در بین فضاهایی که در سطح شهر وجود دارد، منازل مسکونی از جمله فضاهای خصوصی هستند.
فضاهای عمومی، فضاهایی هستند که برای ورود و خروج افراد هیچ محدودیتی وجود ندارد؛ معابر شهر و محلهها از جمله این فضاها میباشند. گرچه حضور در این فضاها با مانعی روبرو نیست اما به صورت غیر مستقیم حضور غریبهها کنترل میشود و رفتار نیز در این فضاها تابع مسائل فرهنگی و هنجارهای اخلاقی هر جامعه شکل میگیرد.
این نوع فضاها بیشتر مربوط به آپارتمانها میشود و این فضاها از مالکیت، هم جنبه خصوصی دارند و هم جنبه عمومی. به عبارت دیگر به علت کارکردی که دارا میباشند، مورد استفاده همه افراد محله قرار نمیگیرند مثل فضای حیاط در آپارتمان.
۱) کف ۲) جدارهها ۳) پوشش گیاهی ۴) مبلمان
حد فاصل بین فضاهای بسته و باز محاط بر آن در یک بررسی تحلیلی میتواند به عنوان فضای ارتباط دهنده این دو شناخته شود. مجموعه عناصری که کاربرد اصلیشان جدا نگه داشتن فضای باز از فضای سر پوشیده بنا محسوب میشود، تحرک فضایی قابل ملاحظهای را در کار تلفیق فضای داخلی و خارجی به عهده دارند. بهترین مثال اینگونه فضاها در معماری سنتی «ایران» است.
پیروی از سلسله مراتب و روابط موجود بین فرد و گروه و مسائل زیستمحیطی از قبیل نور، تهویه و ... شرایط کالبدی شهر و بسیاری از موارد دیگر در خلق ترکیب حجمی یک فضای بسته دخالت دارند. در مجموعه فضاهای بستهمعماری سنتی، همیشه نقطه یا نقاطی به عنوان قلب و مسیر یا مسیرهایی به عنوان محور فضایی قابل تشخیص است. این محورهای فضایی شخص را از بدو ورود به فضا هدایت میکنند و در قسمت آخر به قلب (قطب) بنا میرسانند. فضای معماری سنتی در طول حرکت شخص در فضا، تغییر شکل فضای معماری را به گونهای مطرح میکند که از آنچه شخص یک لحظه بعد در پیش روی خواهد داشت مطلع بوده و شناخت داشته باشد. این عمل نه تنها از معرفی فضایی، بلکه از طریق ارائه عناصر معرف که در طول مسیر حرکت قرار گرفته صورت میپذیرد.http://www.wikipg.com/topic/11431/26406)
منظور از فضای بسته چیزی نیست به جز همان حجمها و ساختمانهایی که موضوع اصلی معماری میباشند و عناصر تشکیل دهنده آن عبارتند از: ۱) سقف ۲) کف ۳) جدارهها
تعاریف مختلفی که تاکنون از معماری ارائه شدهاست، اغلب به گونهای بر اهمیت فضا در معماری تأکید میکنند، بهطوریکه وجه مشترک بسیاری از این تعاریف، در تعریف معماری به عنوان فن سازماندهی فضا است. به عبارت دیگر موضوع اصلی معماری این است که چگونه فضا را با استفاده از انواع مصالح و روشهای مختلف، به نحوی خلاق سازماندهی کنیم.
فضای بیرون و درون معماری آنچنان بهم پیوسته است که هر کدام شکل دیگری را تعیین میکنند. در صورتی که در بسیاری از طرحهای امروزی اکثر فضاهای بیرون از نحوه قرار گرفتن ساختمانها در کنار یکدیگر پیدا میشود یعنی خود واجد ارزش و اصالتی نیستند، بلکه وقتی استقرار ساختمانها مطابق اصول خودشان صورت گرفت فضای حاصل بین آنها هر چه که میخواهد باشد، فضای بیرونی نامیده میشود. در معماری سنتی فضای بیرون همان نظم قواعد درون را دارد. هیچ جزئی از درون و بیرون خارج از قاعده و انتظام طرح نمیشود و همانطور که ساختمانها فضای بیرون را میسازند، خود میدان و حیاط نظم خاصی را به ساختمانها میدهند. قسمت عمدهای از زیبایی، آرامش و احساس وحدت که در بافت قدیمی شهرها و بناهای مذهبی و فرهنگی قدیم دیده میشود مدیون نظام دو فضا بیرونی و درونی در معماری سنتی است.
فضا مفهومی است که از دیرباز توسط بسیاری از اندیشمندان مورد توجه قرار گرفته و در دورههای مختلف تاریخی بر اساس رویکردهای اجتماعی و فرهنگی رایج، به شیوههای گوناگون تعریف شدهاست. مصریها و هندیها با اینکه نظرات متفاوتی در مورد فضا داشتند اما در این اعتقاد اشتراک داشتند که هیچ مرز مشخصی بین فضای درونی تصور (واقعیت ذهنی) با فضای برونی (واقعیت عینی) وجود ندارد. در واقع فضای درونی و ذهنی رؤیاها، اساطیر و افسانهها با دنیای واقعی روزمره ترکیب شده بود. آنچه بیش از هر چیز در فضای اساطیری توجه را به خود معطوف میکند، جنبه ساختی و نظام یافته فضاست ولی این فضای نظام یافته مربوط به نوعی صورت اساطیری است که برخاسته از تخیل آفریننده میباشد. در زبان یونانیان باستان، واژهای برای فضا وجود نداشت. آنها به جای فضا از لفظ مابین استفاده میکردند. فیلسوفان یونان فضا را شی بازتاب میخواندند. پارمیندز وقتی که دریافت، فضای به این صورت را نمیتوان تصور کرد، آن را بدین دلیل که وجود خارجی ندارد به عنوان حالتی ناپایدار معرفی کرد. لوسیپوس نیز فضا را اگر چه از نظر جسمانی وجود خارجی ندارد، لیکن حقیقی تلقی نمود. افلاطون مسئله را بیشتر از دیدگاه تیمائوس بررسی کرد و از هندسه به عنوان علم الفضا برداشت نمود ولی آن را به ارسطو واگذاشت تا تئوری فضا (توپوز) را کامل کند. از نظر ارسطو فضا مجموعهای از مکانهاست. او فضا را به عنوان ظرف تمام اشیاء توصیف مینماید. ارسطو فضا را با ظرف قیاس میکند و آن را جایی خالی میداند که بایستی پیرامون آن بسته باشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتیجه برای آن نهایتی وجود دارد. در حقیقت برای ارسطو فضا محتوای یک ظرف بود. (حمیدی و دیگران، ۱۳۷۶)
لوکریتوس نیز با اتکاء به نظریات ارسطو، از فضا با عنوان خلاء یاد نمود. او میگوید همه کائنات بر دو چیز مبتنی است: اجرام و خلأ، که این اجرام در خلأ مکانی مخصوص به خود را دارا بوده و در آن در حرکتاند. بعدها تئوریهای مربوط به فضا بر اساس هندسه اقلیدسی بیان میشد، بهطوریکه مشخصه تفکر یونانیان در مورد فضا در تفکرات اقلیدس یا هندسه اقلیدسی قابل مشاهده است. اقلیدس با جمعآوری کلیه قضایای مربوط به هندسه در میان مصریها، بابلیها و هندوها علم جدید هندسه را پایهگذاری نمود که سیستمی مبتنی بر انتزاع ذهنی بود. فضای اقلیدسی فضایی یکسان، همگن و پیوسته بود که در آن هیچ چاله، برآمدگی یا انحنایی وجود نداشت. فضای اقلیدسی، فضایی قابل اندازهگیری بود. با توجه به آنچه گفته شد در یونان و بهطور کلی در عهد باستان دو نوع تعریف برای فضا مبتنی بر دو گرایش فکری قابل بررسی است: ۱) تعریف افلاطونی که فضا را همانند یک هستی ثابت و از بین نرفتنی میبیند که هرچه به وجود آید داخل این فضا جای دارد. ۲) تعریف ارسطویی که فضا را به عنوان Topos یا مکان بیان میکند و آن را جزئی از فضای کلیتر میداند که محدوده آن با محدوده حجمی که آن را در خود جای داده است، تطابق دارد. تعریف افلاطون موفقیت بیشتری از تعریف ارسطو در طول تاریخ پیدا کرد و در دوره رنسانس با تعاریف نیوتن تکمیل شد و به مفهوم فضای سه بعدی و مطلق و متشکل از زمان و کالبدهایی که آن را پر میکنند درآمد.
جیوردانو برونو در قرن شانزدهم با استناد به نظریه کپرنیک، نظریههایی در مقابل نظریه ارسطو عنوان کرد. به عقیده او فضا از طریق آنچه در آن قرار دارد (جدارهها)، درک میشود و به فضای پیرامون یا فضای مابین تبدیل میگردد. فضا مجموعهای است از روابط میان اشیاء و آن گونه که ارسطو بیان داشتهاست حتماً نمیبایست که از همه سمت محصور و همواره نهایتی داشته باشد. در اواخر قرون وسطی و رنسانس، مجدداً مفهوم فضا بر اساس اصول اقلیدسی شکل گرفت. در عالم هنر، جیوتو نقش مهمی را در تحول مفهوم فضا ایفا کرد، بهطوریکه او با کاربرد پرسپکتیو بر مبنای فضای اقلیدسی، شیوه جدیدی برای سازماندهی و ارائه فضا ایجاد کرد. با ظهور دوره رنسانس، فضای سه بعدی به عنوان تابعی از پرسپکتیو خطی معرفی گردید که باعث تقویت برخی از مفاهیم فضایی قرون وسطی و حذف برخی دیگر شد. پیروزی این شکل جدید از بیان فضا باعث توجه به وجود اختلاف بین جهان بصری و میدان بصری و بدین ترتیب تمایز بین آنچه بشر از وجود آن آگاه است و آنچه میبیند، شد. در قرون هفدهم و هجدهم، تجربهگرایی باروک و رنسانس، مفهوم پویاتری از فضا را به وجود آورد که بسیار پیچیدهتر و سازماندهی آن مشکلتر بود. بعد از رنسانس به تدریج مفاهیم متافیزیکی فضا از مفاهیم مکانی و فیزیکی آن جدا و بیشتر به جنبههای متافیزیکی آن توجه شد ولی برعکس در زمینههای علمی، مفهوم مکانی فضا پررنگتر گشت.
واتسوجی تتسورو از نخستین پدیدار شناسان ژاپنی است. نخستین آثار منتشر شدهٔ او نزدیکی ذهنی او را با فیلسوفانی فردگرا چون نیچه و کی یر کگور نشان میدهد، او در سال ۱۹۱۸ اثر خود «تجدید حیات بتان» را منتشر کرد، اثری که بلا آن را نشانی از جهت یافتگی عقلانی به دور از فردگرایی و بازگشتی به مفهوم اجتماع میداند. فضا در برداشت رایج به رابطهٔ انسان و محیط اشاره و بر آن تأکید دارد. فضای مورد نظر واتسوجی انتزاعی و مجرد نیست، نه فضایی است که دانشمندان مطالعه کردهاند و نه فضای هندسه اقلیدسی است، بلکه فضایی وابسته به ذهنیات یا بهتر بگوییم وابسته به وجود ذهنی انسان است. واتسوجی فضا را چیزی که با معانی جابجایی و نقل و انتقال گسترش یافته معنا میکند، چیزی که با خیابانها شکل میگیرد، چیزی که موجب کنش متقابل مردم میشود. فضا یا اقلیم در نظر واتسوجی آن چیزی است که به انسان امکان میدهد تا خود را از طریق حضور دیگران و توسط آنان بفهمد. در کنار توجه به ساختار دو وجهی وجود انسان، یعنی وجود فردی و اجتماعی او، توجه و تأکید بر وجود ذهنی انسان و تجلیات این وجود ذهنی در عالم بر عمق و گستردگی مفهوم فضا در نزد واتسوجی میافزاید.
دکارت از تأثیرگذارترین اندیشمندان قرن هفدهم، در حدفاصل بین دوران شکوفایی کلیسا از یکسو و اعتلای فلسفه اروپا از سویی دیگر میباشد. در نظریات او بر خصوصیت متافیزیکی فضا تأکید شدهاست ولی در عین حال او با تأکید بر فیزیک و مکانیک، اصل سیستم مختصات راست گوشه (دکارتی) را برای قابل شناسایی کردن فاصلهها بکار برد که نمودی از فرضیه مهم اقلیدس دربارهٔ فضا بود. در روش دکارتی همه سطوح از ارزش یکسانی برخوردارند و اشکال به عنوان قسمتهایی از فضای نامتناهی مطرح میشوند. تا پیش از دکارت، فضا تنها اهمیت و بعد کیفی داشت و مکان اجسام به کمک اعداد بیان نمیشد. نقش عمده او دادن بعد کمی به فضا و مکان بود.
از طرفداران نظریه فضای نسبی بود و اعتقاد داشت فضا صرفاً نوعی سیستم است که از روابط میان چیزهای بدون حجم و ذهنی تشکیل میشود. او فضا را به عنوان نظام اشیای همزیست یا نظام وجود برای تمام اشیایی که همزماناند، میدید. بر خلاف لایبنیتز، نیوتن به فضایی متشکل از نقاط و زمانی متشکل از لحظات باور داشت که وجود این فضا و زمان مستقل از اجسام و حوادثی بود که در آنها قرار میگرفتند. در اصل او قائل به مطلق بودن فضا و زمان (نظریه فضای مطلق) بود. به عقیده نیوتن فضا و زمان اشیایی واقعی و ظرفهایی به گسترش نامتناهی هستند. درون آنها کل توالی رویدادهای طبیعی در جهان، جایگاهی تعریف شده مییابند. بدین ترتیب حرکت یا سکون اشیاء در واقع به وقوع میپیوندد و به رابطه آنها با تغییرات دیگر اجسام مربوط نمیشود.
هایدگر، یکی دیگر از فیلسوفان معاصر در تبیین واژه فضا بر این عقیده است که فضا به معنی جایی است که برای جایگیری آماده باشد. فضا به چیزی که یک محدوده و افق رهاست، جا میدهد. این تعریف از فضا میتواند تا حدودی با مفهوم مادی فضا، فضایی و جایی که هنوز توسط اشیاء فضایی و مکانی صورت تحقق نیافتهاست، منطبق باشد. او میگوید که فضا در ذات خود همان است که جا از برای آن ساخته شدهاست. این تعریف از فضا مستلزم تصوری از فضا است که صورت فضا پیش از این که تحقق یابد، وجود داشتهاست که برای آنجا ساخته شود. این تصویر از فضا صرفاً آن را انتزاعی میسازد زیرا برای آن که برای فضا پیش از تحقق صوری آنجا به وجود آید، باید آن را صرفاً در ذهن انتزاع کرد.
سیالیت فضا رابطهای تنگاتنگ بافضا و زمان دارد. زوی در کتاب چگونه به معماری بنگریم تقریباً تمامی محتوی آن را به این موضوع اختصاص داده بود و معماری را به مثابه فضای داخلی است و فضای داخلی تنها باحرکت در آن تعریف میشود. بر این اساس داوری دربارهٔ دورههای تاریخ معماری انجام میشود. بناهای مصری وبخصوص اهرم سهگانه تنها حجمهایی سنگین که خود را اجسامی سنگین نشان میدهند میباشند. معابد یونان هنوز تامعماری فضاهای داخلی راه زیادی دارندوبه نظر زوی انسان وار کردن حجمها با نادیده گرفتن فضا همراه میباشد. هزار سال پس از ساخت اهرام، مفهوم پویایی وحرکت و زمان در فضا بروز مینماید. در معماری کلیسا میتوان معماری مسیرها را دیدوهمانگونه که پیشتر آمداین دوره انقلاب فضایی نام گرفت. سیالیت فضا به نظر زوی به معنی عمل به تمامی قواعدی است که تا اینجا بیان شد. هر آنچه دیدیم در اینجا کنار هم قرار داده میشود:تقارن، ضد پرسپکتیو، سازههای آزاد و... با بکارگیری قواعد یاد شده به بیننده اثر، این امتیاز داده میشود تا با ایستادن درهرکجای آن آزادانه به هر زاویه که میخواهد بنگرد و این آزادی باحذف عناصر محدودکننده معماری کلاسیک بدست میآید.[۱]
از نظر مامفورد، اندیشمند پست- مدرن «فضای شهری نمود اهداف انسان ارگانیک است «(Mumford,، ۱۹۶۱) فضا ارکان خاص انتقال میراث فرهنگی از گذشتهاست. بدین ترتیب از نظر مامفورد، فرم فضای شهر در طول تاریخ محصول عملکرد فضا است و فضا بعد فرهنگی دارد.
کنزو تانگه یکی از اندیشمندان عرصه معماری و شهرسازی است که شهر را به مثابه موجودی زنده تلقی میکند که توسعه آن بر پایه رشد ساختار آن است. از نظر کنزو تانگه فضا میدانی برای فعالیتهای فیزیکی انسان و میدانی برای برقراری ارتباطات به شیوههای نمادگرایانه است. اما مهمترین جنبه فضا، ایجاد میدانی برای شکل بخشیدن به انسان است. (حمیدی و دیگران، ۱۳۷۶) امس راپاپورت، فضای شهری را در بردارنده مجموعهای از ارتباطات میداند. (Rapaport،۱۹۷۷)
از نظرکستلز، فضا بازتاب جامعه نیست بلکه خود فضا بعد مادی جامعه است و اگر آن را مستقل از جامعه و روابط اجتماعی در نظر بگیریم، مانند آن است که ماهیت را از جسم آن جدا سازیم و اولین اصل هر علم اجتماعی را نادیده بگیریم. روح و جسم با هم ارتباط متقابل دارند؛ بنابراین اشکال فضایی کره خاکی ما، همانند سایر چیزها توسط عمل انسانی شکل میگیرد. (Castelles،۱۹۷۷)
«تحلیل فضای شهری مستلزم تدوین چارچوب نظری است که مکانها را با زندگی و تجربه مردم مربوط ببینند و به رابطه بین مردم با فعالیتهای آنان و فضاهایی که خلق میکنند یا در آن سکونت میکنند ناظر باشد.» (پارسی، ۱۳۸۱) فضا در معماری اهمیت زیادی دارد. بسیاری از فعالیتهای مردم در فضا شکل میگیرد؛ حال این فضا میتواند باز یا بسته باشد؛ بنابراین فضا برای بروز فعالیتها بستری را فراهم میکند و رابطه مستقیمی بین فضا و عملکرد ساکنین وجود دارد.
امروزه اشیاء بر سازمان فضایی خانه غلبه پیدا کردهاند و این امر سبب شدهاست تا نقش فضا کمرنگ شود. حضور اشیاء در فضاها بسیار پررنگ شدهاند. در معماریهای سنتی ایرانی، فضاهای زیادی وجود داشت و حضورِ همین فضاها بسیاری از نیازها را تأمین میکرد اما امروزه فضاهاها به شدت تقلیل یافتهاند و اشیاء جایگزین فضاهای معماری شدهاند.
مادامی که وسعت فضا و شکل فضا تغییر بکند و تنوع فضایی کاهش پیدا بکند، اثرات آن به وضوح در فرهنگ و الگوهای زندگی خانوادگی قابل مشاهده است. با کوچکترشدن فضاها، الگوی خانواده گسترده به الگوی خانواده هستهای تغییر می یابدو همچنین مهمانی و دید و بازدید نیز در فضاهای کوچک کاهش مییابد. زمانی که تغییرات فضایی، به تدریج امری عادی شود به همان میزان نیز تغییرات سبک زندگی نیز عادی میشود و این دو با هم رابطه مستقیم دارند.
از آنجا که فضا، تمامی جنبههای زندگی فرد را از جمله تعاملات، الگو و سبک زندگی، هویت، نحوه برخورد با زمان را در بر میگیرد و در آن تأثیرگذار هست. حتی در تفکرات و چگونه اندیشیدن نیز، فضا دخیل میشود لذا، پرداختن به مبحث فضا در معماری اهمیت زیادی دارد.
فضانورد یا کیهاننورد کسی است که پس از گذراندن دورهٔ ویژهٔ کیهاننوردی متناسب، به فضای بیرون از جو کره زمین سفرکرده باشد.
این واژه معمولاً برای فضانوردان حرفهای بکار میرود، اما بهطور کلی به افرادی که به نحوی به فضا سفر کردهاند نیز گفته میشود. مثلاً دانشمندان، پژوهشگران، خلبانان و حتی گردشگران فضایی که تجربه سفر به فضا را داشته باشند، فضانورد تلقی میشوند. گاهی بنا بر برخی از تعریفها حتی سرنشین یا سرنشینان بعضی از موشک-هواپیماها مانند ایکس-۱۵ را هم میتوان فضانورد دانست.
تاکنون بیش از ۵۴۰ فضانورد به فضا سفر کردهاند؛ پانصدمین فضانوردی که به فضا رفت فضانورد آمریکایی کریستوفر کسیدی بود.و رکوردهای ماندن در فضا «در یک دیدار» از یک سال هم گذشتهاست. رکوردهای ماندن در فضا برای یک فضانورد «در چند دیدار» بیش از ۸۰۰ روز است.